(خبر مهم: خبر گزاری مهر: کمک از ملت ایران ) مادری که برای سلامتی دخترش تومورخود را فراموش کرد

این وبلاگ فقط برای کمک به این کودک معصوم و بیمار و همچنین به مادر فداکارش ایجاد شده

(خبر مهم: خبر گزاری مهر: کمک از ملت ایران ) مادری که برای سلامتی دخترش تومورخود را فراموش کرد

این وبلاگ فقط برای کمک به این کودک معصوم و بیمار و همچنین به مادر فداکارش ایجاد شده

مادر نازنین زهرا: حاضرم جانم را بدهم دخترم درمان شود

خبر امروز خبرگزاری ایسنا:

-----------------------------------------------------------------

http://media.isna.ir/content/23507.jpg/4



چشم‌هایت را ببند، حالا تصور کن تصویر مادری را که بیقرار سلامت فرزندش، هر صبح به امیدی چشم باز می‌کند و شب هنگام با تمام نه! شنیدنها، باز امیدوار به محبت بی انتهای خداوندی به امید فردایی بهتر، چشم بر تنگناها و مشکلاتی که در ایجاد هیچکدامشان نقشی نداشته است، می بندد.


به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منطقه فارس، صورتش پژمرده اندوهی درونی است و لبخندهایش زهرخندی است به دنیایی که بی فرزند یک لحظه آن را هم نمی خواهد، فرزندی که تمام چهارسال زندگی اش با درد همراه بود و بوی بیمارستان و اتاق عمل و دارو، فرزندی که مادر دعای هر روز شبش، شفای او است و بس.


نازنین زهرا، حالا چهارمین سال زندگی اش را تجربه می کند و سلامتی که در گرو سلام همه خوبان ایران است، همه آنها که دستشان به گشودن گره، عادت کرده و نیکی شان را در دجله می اندازند بی آنکه در اندیشه باز پس گرفتن ذره ای از همه نیکی ها در بیابان‌های این دنیا باشند.


نازنین زهرا تنها چند روزی وقت دارد تا به سلامت لبخندی دوباره بزند، دخترکی که هیچ دخالتی در بیماریش نداشته، دخترکی که چشم‌های نگران مادر و پدر و همه آنها که دوستش دارند، پی دری است از درهای رحمت الهی، تا گشوده شود و آنان را با همه مناعت طبعی که دارند، به سوی خود فرا بخواند!


مادر نازنین زهرا می گوید: 10 ماه داشت که فهمیدیم هیپوفیزش(غده رشد) مشکل دارد، یعنی 10 ماه بی قراری می کرد، شب و روز گریه و گریه، چه شب و روزهایی که من و پدرش همراه او گریستیم تا یک پزشک عمومی، یکی از شاگردان پرفسور ..... فهمید ممکن است علت گریه‌ها چه باشد.


اشک‌هایش را با پشت دست می گیرد، قبل از آنکه روی گونه‌ها بلغزند و ادامه می دهد: نمی خواهم از گذشته بگویم که هر روزش یادآور سختی های بسیاری است، روزهایی که آرام و قرارمان نبود و البته یادمان نمی‌رود همه خوبی‌های خوبانی که در تمام آن روزها همراهمان بودند، خصوصاً خبرنگاران و عکاسانی که آمدند و واسطه‌ای شدند تا دخترم امروز را هم ببیند.

مادر نازنین زهرا، می گوید: مادر می‌فهمد که من چه کشیده‌ام، اینکه فرزندت بیمار باشد، چه دردی به جانت می افتد، اینکه بخواهی و نتوانی، مستاصل بشوی و ... باز هم بغض، باز هم خاطراتی که یادآوردنشان هم سخت است، باز هم دانه‌های اشکی که آرام از گوشه چشم جاری می شوند و ...


او می گوید: اولین کلمه‌ای که نازنین زهرا به خوبی یاد گرفت، مامان درد! بود، دردی که در این چهارسال بارها و بارها همه ما را به گریه انداخته است، دردی که حاضرم جانم را بدهم و دخترم را رها کند.


حالا سکوت تحریریه ایسنا را پر کرده، کلمه‌ها در کام مانده‌اند، سخت است حتی دلداری دادن، سخت است حرف زدن، امیدوار کردن، سخت است دیدن نازنین زهرای کوچک که دلش می‌خواهد بچگی کند، بازی کند بی آنکه دردی داشته باشد، مثل هزاران هزار کودک دیگری که در این جهان هستند و ...


مادر نازنین زهرا می‌گوید: صادق عابدین را هرجا باشد دعا می‌کنم، هر بار سرنماز، هر وقت نگام به نگاه دخترم قفل می شود، دعایش می کنم، من از همه جا رانده و مانده وقتی دردهایم را برایش گفتم، همه را خواست و نامه نوشت و کاری کرد که وزارت بهداشت متقبل هزینه عمل دوم جراحی که نزدیک به ..... میلیون تومان بود و نمی توانستیم از عهده اش بربیاییم.


او ادامه می دهد، حالا چند روزی مهلت داریم که این عمل را انجام دهیم اگرنه همه رشته‌ها پنبه می شود، هزینه جراحی را رایگان کرده‌اند اما دخترکم باید بعد از آن تا 6 ماه آمپول گاماگلوبولین تزریق کند، روزی دو آمپول که هزینه آن نزدیک به 300 میلیون تومان است!!

به یاد فرمایش مقام معظم رهبری می افتم که تاکید داشتند کاری کنیم بیماران جز تحمل درد و مشکلات بیماری، نباید مجبور به تحمل درد دیگری باشند.


می پرسم مگر دارو بیمه نیست؟


می گوید: تحریم هستیم، اصلاً وارد نمی شود، هیچ جا نیست جز در بازار سیاه، داروخانه‌ها ندارند اما در خیابان انوری شیراز هست، همه هم می دانند، می دانند که قیمت واقعی آن در انگلیس خیلی که باشد 200 یا سیصد هزار تومان است اما به ایران که می رسد می شود 6 تا 7 میلیون تومان!! چون قاچاق است و همه کس هم نمی توانند آن را بیاورند، باید در شرایط خاص حمل شود، نمی دانم، شرایطی که درجه خاصی است و ...


می پرسم: سراغ دانشگاه، خیریه‌ها، ... جایی، کسی، سازمانی، رفته‌اید؟


تلخ می خندد و می گوید: همه جا، هرجا که فکر کنید اما جواب‌ها یک کلمه است؛ نداریم، نمی توانیم، حتی امدادگران عاشورا و شخص سردار صفوی نامه نوشتند و تلفن کردند به فردی در شیراز، پای تلفن چشم چشم گفت اما بعد که گوشی را گذاشت به ما گفت کاری ازما بر نمی آید، آنقدر بود که سردار هم ناراحت شد و ...


نفس‌ها در سینه حبس شده، باران پشت شیشه آهنگی ملایم را ساز کرده، روزهای محرم به نیمه راه رسیده، حرفی نیست، چه بپرسیم، از چه، مدارک نازنین زهرا روی میز تحریریه ردیف شده است با نوشته‌هایی به لاتین و نامه‌هایی به فارسی، توصیه و تاکید، و نامه هایی که انجام عمل بدون پرداخت هزینه را قبول کرده‌اند و حال چند روزی به پایان این تاریخ مانده است و اگر بگذرد، امیدی نا امید خواهد شد.


حالا چشم‌ها را ببندیم، تصویر کنیم چهره مادری را که رنج کودکش را می‌داند و دست‌هایش از یاری باز مانده‌اند، دست‌هایی که آنقدر مناعت طبع داشته‌اند که پیش هیچ کس و ناکس دراز نشود.


تصور کنیم پاهای خسته‌ای که صاحب آن همه راه‌های قانونی را رفته، همه درهایی که برای تابلوهای بالای آن روزانه ده‌ها تبلیغ می شود را دق الباب کرده و امروز راهی برایش نمانده و مستاصل است و چشم به آسمان دوخته و رحمتی که نورش بر دل‌های خیران و نیکوکاران بارها تابیده است.


به گزارش ایسنا، نازنین زهرا امروز نیاز به همراهی همه ما ایرانیانی دارد که همیشه همراه دلهای سوخته بوده‌ایم، دستگیر دستهای خالی انسان‌های باشرف و شرافتی که ذره‌ای از انسانیت پا پس و پیش نگذاشته‌اند و اکنون در عرصه امتحان الهی، آزمایشی سخت را می گذرانند.


مادر نازنین زهرا هزینه‌های مادری را بیش از خیلی‌ها پرداخته، از درمان بیماری مغزی اش صرف نظر کرده و رنج زندان را به جان خریده تا شاید روزی را ببیند که کودکش دیگر از درد گریه نکند، از دنیا و زیبایی‌هایش چشم پوشیده و روز و شب همراه و شانه به شانه همسرش کار کرده تا هزینه‌های میلیونی درمان دردهای دخترش را تامین کند، به امید روزی که دیگر کلمه درد را از زبان نازنین زهرا نشنود!


به گزارش ایسنا، نازنین زهرا یکی از خیل بیمارانی است که تحریم‌های ناجوانمردانه، بلای جانشان شده است، انسان‌هایی که هزینه‌های سرسام آور درمان، به یکباره زندگی آرامشان را طوفانی کرده و همه چیزشان را بر باد داده است.


امروز نازنین زهرا، نیاز به همراهی همه ایران دارد، همه ایرانیانی که نشان داده‌اند در هنگامه سختی، همراه هستند و هیچ‌گاه دست یاری هیچ نیازمندی را رد نکرده اند.

به دلیل درخواست مکرر مخاطبان و هم وطنان عزیز برای کمک به این کودک بیمار، شماره کارت بانک ملت مربوط به پدر نازنین زهرا به نام رسول مرادی 610433721763202 می‌باشد.


خبرگزاری ایسنا
چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۲ 
http://www.isna.ir/fa/news/920829182...�م-دخترم
__________________

خواهش میکنم همه کمک کنند و دعا برای سلامتی:هزینه آمپول های نازنین زهرا روزی 7 میلیون تومان است

خواهش میکنم همه کمک کنند و دعا برای سلامتی:هزینه آمپول های نازنین زهرا روزی 7 میلیون تومان است


آرمان: وقتی مادر باشی حاضری همه نوع فداکاری را انجام دهی تا خانواده ات در آرامش زندگی کنند، حتی حاضری تومور مغزی خودت را نادیده بگیری تا بتوانی هزینه درمان بیماری فرزندت تامین شود. 

وقتی مادر باشی با تمام توان برای فرزندت که دوستش داری زحمت می‌کشی و فداکاری می‌کنی، همین است که مهر مادری را هیچ جایگزینی نیست جز مهر پروردگار.مادر که باشی و دستت از دارایی‌های دنیا کوتاه، وقتی می‌گویند در سرت تومور داری، آن را نادیده می‌گیری تا اندک پول باقیمانده را خرج درمان دخترت کنی.

داستان زندگی مادر نازنین زهرا نیز اینگونه است، مادر شیرازی که برای درمان فرزند بیمارش همه نوع فداکاری می‌کند، پول قرض می‌کند، تومور مغزش را فراموش می‌کند تا بتواند فقط گوشه‌ای از بیماری نازنین زهرا را درمان کند.

مادر 29 ساله نازنین زهرا داستان زندگی خودش را چنین شرح می‌دهد: هفت سال است که ازدواج کرده و صاحب یک فرزند دختر سه ساله به نام نازنین زهرا هستم. چندی پیش متوجه بیماری دخترم شدیم، او از ناحیه غدد هیپوفیز مبتلا به بیماری بود.

مادر نازنین زهرا ادامه می‌دهد: وضع مالی خوبی نداشتیم به همین خاطر منزلمان را در یکی از شهرستانهای استان فارس فروختیم اما بازهم هزینه‌های درمان نازنین زهرا بیشتر از پول منزلمان می‌شد.به هر دری که زدیم نتوانستیم مابقی هزینه‌های درمان را تامین کنیم به همین خاطر مجبور شدیم مبلغ مورد نیازمان را از شخصی قرض بگیریم.با پولی که تامین کرده بودیم سال گذشته نازنین زهرا در یکی از مراکز درمانی تهران بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت.اما این همه ماجرا نبود، پزشکان عمل را تا حدودی با موفقیت پشت سرگذاشتند اما متوجه بیماری‌های دیگری از ناحیه حنجره و پای نازنین زهرا شدند.اما دیگر پولی برای ادامه درمان برای این مادر نمانده بود، پدر خانواده هم که در یکی از موسسات نگهبان است با حقوق ماهیانه 450 هزار تومان توان تامین مخارج زندگی را ندارد چه رسد به هزینه‌های سرسام آور پزشکی.

مادر نازنین زهرا می‌گوید: برای بیماری غدد هیپوفیز، پزشکان تجویز کردند که با تزریق آمپول‌های مختلفی باید روند درمان تکمیل شود اما از پس هزینه‌های آمپول‌ها که ماهیانه به میلیون‌ها تومان می‌رسید نشدیم.

داستان به همین جا ختم نشد، مادر نازنین زهرا نیز در این بین به تومور مغزی دچار شد.مادر نازنین زهرا می‌گوید: وقتی پزشکان متوجه شدند تومور مغزی دارم هیچ تلاشی برای درمان خودم نکردم، اصلا تومور را فراموش کردم، نمی‌خواستم حتی یک ریال از پولها را برای درمان خودم خرج کنم، فقط می‌خواستم نازنین زهرا درمانش را کامل کند و در عین حال مشکلات دیگری که پزشکان تشخیص داده بودند را نیز باید درمان می‌کردم.مادر نازنین زهرا به معنای واقعی کلمه تمام زندگیش را وقف فرزندش کرد تا بتواند بازهم صدای خنده‌های نازنین زهرا را در خانه بشنود، حتی اگر خودش تومور داشته باشد و حتی اگر به خاطر چک برگشتی به زندان بیفتد.

نازنین زهرا باید 6 ماه آمپول گاماگلوبولین تزریق کند، تا بتواند سلامت کامل خود را به دست آورد. روزی دو آمپول که روزی 7 میلیون تومان که نزدیک به 300 میلیون تومان می‌شود! 

هموطنانی که قصد کمک برای بهبود و رفع مشکلات این مادر فداکار دارند می‌توانند کمک‌های خود را به شماره حساب بانک ملت به نام رسول مرادی واریز کنند.شماره حساب بانک ملت: 6104337217638202 به نام رسول مرادی پدر نازنین زهرا. شماره تلفن مادر نازنین زهرا مرادی:09354641937.